روزانه
سلام روزه ونمازاتون قبول باشه
پنج شنبه بابام من و الهامو برد حوزه و بعد از اینکه رفتم تو الهام رفت تا بعدش بیاد دنبالم .
قدرت خدا هیچ کدوم از دوستامو ندیدم و مثه بچه آدم بدون اینکه با کسی حرف بزنم رفتم
نشستم تااینکه دفترچه سؤالای عمومی رو دادن عربی و ادبیاتش آسون بود رفتم سراغ زبان
گفتم خیلی بلدم کهبه سلامتی اینقدر کلماتش سخت بود که دو سه تا بیشتر نزدم فک کنم
بیشترش برا سال بعدم باشه دفترچه اختصاصی رو هم خیلی بلد نبودم چون خیلی هاش اصلا" به چشم
و گوشم نخورده بود با خودم گفتم زهی خیال باطل ، اینم از کنکور .
این روزا وقتی روزه ام اصلا" تشنه نمیشم ولی خیلی گرسنه میشم طوری که دم افطار در حد خود
کشی می خورم . ولی عیبی نداره فوقش اون 4کیلویی که لاغر شدم بر می گرده .
از فیلم های ماه رمضون فقط خداحافظ بچه رو می بینم.
روز دوشنبه بعد افطار با عمه و الهام تا ساعت 1 رفتیم استخر ارمغان که خیلی باحال
بود.کلاس کنکور رو به جای 2 تا 1ونیم هستیم که خیلی بهتره . تکیه کلامای دبیرای کنکورم رو میذارم تو
پست تکیه کلام .
فعلا" بای